گروهی یاغی به رهبری اکبر گرگ به قتل و غارت مردم مشغولند. تفنگچی ماهری به نام داش غلام و دوستش سهراب رو در روی آنها قرار میگیرند و در یکی از آن درگیریها سهراب نابینا میشود. داش غلام که از بهارک، دختر کدخدا، مراقبت میکرد ستار، پسر گرگ، را نیز با خود همراه میکند. سالها میگذرد حالا بهارک و ستار بزرگ شده اند و به تدریج به هم علاقمند میشوند. گرگ و افرادش دام میگسترند و داش غلام، ستار و بهارک را دستگیر کرده، از بهارک هتک حرمت میکنند ولی داش غلام و ستار میگریزند و ستار تلاش میکند با گروهی از ژاندارمها باز گردد و داش غلام نیز به جنگ و گریز با گرگ ادامه میدهد تا این که دوباره غلام به دام میافتد و با گلولهی گرگ زخمی میشود. کمی پیش از آن که گرگ فرصت بیابد تیر خلاص به او شلیک کند ستار و ژاندارمها سر میرسند و گرگ با گلولهای که بهارک به سوی او شلیک میکند کشته میشود و غلام نیز قبل از مرگش ستار را سراغ بهارک میفرستد.<br /><br />استعاره ابتدای فیلم که ... مرتب بنا به ماده قانون غلام را آزار میدهند ... و پاسخ او که ... اینها که همه ماده شد پس نر قانون کجاست ... کنایهای از بیتفاوتی و ناتوانی قانون در احقاق حق است.<br /><br />ایرج قادری در این فیلم در دو نقش ظاهر شد.<br />بازیگران<br /><br /> ناصر ملکمطیعی در نقش غلام ژاندارم<br /> ایرج قادری در نقشهای اکبر گرگ و ستار (گرگ زاده)<br /> مرجان در نقش بهارک<br /> فریدون ساعتساز در نقش سهراب (نابینا)<br /> حسن گلپایگانی (صدا پیشه)<br /> اسماعیل شیرازی<br /> رضا صفاییپور<br /> چنگیز<br /> روبرت<br /> اکبری<br /> افشین<br /> امامی<br /> ناهید هجرتی<br /> اکبر<br /> آوخ<br /> موسوی