«دوباره پارک، دوباره جهان که خسته شده<br />کسی که صورت زخمی او شکسته شده<br /><br />اذان و جفت چراغی که رفته برگردد<br />غروب و سوزش زخمی که تازه بسته شده<br /><br />در آستانهی مرگم خدای من اینجا<br />گراف صبر تو در رأس من گسسته شده<br /><br />بدون قصد جسارت، فقط بغل دستش<br />نشانده سفرهی عقدی و یا نشسته شده!<br /><br />جنون و عشق... و شاید مهندسی شاعر<br />گلی که خشک شده بر قبور دسته شده»<br /><br />با غزلخوانی دیگری از کتاب «باید گلوله از تن شعرم درآوردم» همراه شوید.